عوامل مختلفی که از کودکی در زندگی عاطفی ما تأثیر میگذارند و میتوانند باعث شکستهای مکرر در روابط عاشقانه شوند، به طور عمده به تجربیات اولیه، روابط با والدین، و الگوهای رفتاری که در آن دوران شکل میگیرند برمیگردند. در ادامه به برخی از این عوامل اشاره میکنم:
الگوی دلبستگی (Attachment Style):
نظریه دلبستگی که توسط جان بالبی مطرح شد، تأکید میکند که نوع رابطهای که کودک با والدین یا مراقبین اصلی خود دارد، میتواند به شکلگیری الگوهای دلبستگی در روابط عاشقانهاش در بزرگسالی منجر شود. به عنوان مثال:
دلبستگی ایمن: اگر کودکی احساس امنیت، محبت و حمایت دریافت کند، به احتمال زیاد در بزرگسالی نیز روابط پایدار و سالمی خواهد داشت.
دلبستگی ناایمن (اضطرابی): اگر والدین به صورت نامنظم یا غیرقابل پیشبینی به نیازهای کودک پاسخ دهند، ممکن است در آینده فرد در روابط عاطفی بیش از حد وابسته یا نگران ترک شدن باشد.
دلبستگی اجتنابی: کودکانی که نیازهای عاطفیشان توسط والدین نادیده گرفته میشود، در بزرگسالی ممکن است از ایجاد روابط عمیق پرهیز کنند و به نوعی از تعهد عاطفی فرار کنند.
تجربههای کودکی با پدر و مادر:
نوع رابطهای که کودک با والدین خود دارد نقش مهمی در تعریف انتظارات او از روابط آینده دارد. اگر والدین رابطه عاطفی سرد یا ناسالمی با کودک داشته باشند، ممکن است کودک نیز به طور ناخودآگاه به دنبال روابطی مشابه با همان دینامیکها در بزرگسالی باشد.
مشاهده الگوهای روابط والدین:
کودکان رفتارهای والدین خود را در روابط عاشقانه تقلید میکنند. اگر کودکی شاهد رابطهای پر از تنش، دعوا، یا عدم اعتماد باشد، ممکن است این الگوها را به عنوان معیارهای طبیعی برای روابط آینده خود بپذیرد و در بزرگسالی وارد روابط مشابهی شود.
احساس عدم کفایت یا عزت نفس پایین:
اگر در کودکی به کودک حس ارزشمندی و کفایت داده نشود، ممکن است فرد در بزرگسالی عزت نفس پایینی داشته باشد. این عزت نفس پایین میتواند منجر به انتخاب شریکهای عاطفیای شود که به او آسیب بزنند یا از او سوءاستفاده کنند، زیرا فرد خود را لایق رابطه سالم نمیبیند.
نقص در ابراز احساسات:
اگر در خانوادهای بزرگ شدهاید که در آن ابراز احساسات ممنوع یا مورد انتقاد قرار میگرفت، ممکن است در بزرگسالی نیز توانایی ابراز درست احساسات خود را نداشته باشید. این نقص در ارتباطات عاطفی میتواند باعث بروز مشکلات مکرر در روابط شود.
وابستگیهای عاطفی ناپایدار:
اگر کودکی تجربههای عاطفی ناپایدار یا تغییرات مکرر در مراقبین یا محیط زندگی داشته باشد، ممکن است در بزرگسالی به افراد نادرستی جذب شود که نتوانند به او احساس ثبات و امنیت بدهند. این عدم ثبات در روابط میتواند باعث شکستهای پیدرپی شود.
تجربههای ناخوشایند یا آسیبهای روانی (Trauma):
تجربههای آسیبزای دوران کودکی مثل سوءاستفادههای عاطفی، جسمی یا روانی میتوانند اثرات طولانیمدتی بر فرد بگذارند. این تجربیات ممکن است فرد را به سوی روابط ناسالم، کنترلگر یا آسیبزا در بزرگسالی سوق دهند.
انتظارات غیرواقعی:
گاهی والدین یا جامعه به طور غیرمستقیم انتظارات غیرواقعی از عشق و روابط را به کودکان منتقل میکنند. این انتظارات ممکن است باعث شود که فرد در بزرگسالی به دنبال ایدهآلهای غیرقابل دسترسی باشد و از روابط واقعی خود ناراضی شود.
کمبود مدلهای مثبت در مورد حل تعارضات:
کودکی که هرگز ندیده است که چطور والدین یا بزرگسالان در زندگیاش به طور سالم با مشکلات و تعارضات برخورد کنند، ممکن است در بزرگسالی نیز نتواند با مشکلات رابطهاش به درستی مواجه شود. این مشکل در حل تعارضات میتواند منجر به پایان یافتن زودهنگام روابط شود.
نیازهای عاطفی برآورده نشده:
اگر در کودکی نیازهای عاطفی شما نادیده گرفته شده باشد، ممکن است در بزرگسالی به طور ناخودآگاه در جستجوی شریکهایی باشید که این نیازها را برآورده کنند، اما این جستجو میتواند باعث شود که به انتخابهای اشتباه دست بزنید و دوباره دچار شکست شوید.
در مجموع، کودکی ما به عنوان دوران شکلگیری بسیاری از باورها، انتظارات و الگوهای رفتاری عاطفی بسیار حائز اهمیت است. برای رهایی از این الگوهای ناسالم و شکستهای مکرر، ممکن است نیاز به شناخت دقیقتر از ریشههای روانشناختی خود داشته باشید که با کمک یک مشاور یا روانشناس قابل دستیابی است.
* * در این راستا اگر تمایل درارید از ای چرخه معیوب و الگوی /ذشته رهایی یابید ، به عنوان روان درمانگر خوشحال میشوم به شما در این مسیر کمک کنم. برای تماس با من به قسمت مشاوره آنلاین این وبیات مراجعه کنید**